داستان شخصی خودت رو بساز!
برای چی اصلاً داریم یک موضوع جدید یاد میگیریم داستان شخصی، گفتم اگر میخواهی داستان بسازی داستان شخصی خودتو بساز، نه داستان شخصی افراد دیگه رو ببینم اونا سه راهیشون رو چه جوری میسازند، خوب ما میریم سهراهی رو میبینیم سهراهی بقیه رو میبینیم که اصلاً اون ابتداش یک چیزهایی بوده که ما وقتی نگاه میکنیم میبینیم مسیر هامون خیلی تروتمیز خوبن اونا خیلی بعضی موقعها خرابتر از ما بودن و چقدر اونا خراب کردن دوباره ساختن آیا منم باید برم دوباره خراب کنم بسازم؛ یعنی مثلاً کار طبیعی و منطقیه وقتی که من اینو میدونم که آقا من مسیر خودمو باید بسازم حالا برم نگاه کنم فلانی مسیر مهارتهای تخصصی و نرمش رو ده بار ۱۰ متر ساخته هرکدوم رو خراب کرده دوباره ساخته خراب کرده دوباره ساخته چندین بار اینکارو کرده حالا منم هیچ کاری انجام ندادم؛ یعنی این وسطه یک حرکتی نکردم بیام برم هی ده بار اینها رو بسازم خراب کنم خوب چه کاری؟ اینکه ده بار ساخته بهخاطر این که گیرکرده توی مسیر اولیه توی اون مسیر وسطی گیرکرده باید یک اقدامی انجام میداد، شاید انجام داده ولی درست نبوده
اقداماتی که بهظاهر درست نیستند! (شاه کلید)
اینجا مهم اینکه ما یک اقدامی انجام بدیم درست نباشه ممکنه بهظاهر ولی انجامش دادیم یه قدمدو قدم همیشه جلو تر باشه، یک آجر دوتا دونه آجر همیشه جلوتر باش از این دو تا مسیری که کنارش هست، اون موقع این میشه داستان شخصی خیلی واضح و شفاف من یکبار دیگه این باور کمککننده که توی قسمتهای قبلی هم بهش اشاره کردم رو تأکید کنم ما اگر هدفمون از خوندن یه مطلبی از نگاهکردن یک ویدئوی از هر چیزی که دررابطهبا موفقیت هست داریم نگاه میکنیم اگر هدفون الگو گرفتن، اولین باور کمککننده این تنها الگویی که ما میتونیم بگیریم اینه برای این فرد شده برام منم میشه.